دهقان فداکار پير شد,
چوپان دروغگو عزيز شده,
شنگول و منگول گرگ شدن,
کوکب حوصله مهمون رو نداره,
اکبر تصميم گرفته دماغش رو عمل کنه,
روباه و کلاغ دستشون تو يه کاسه اس,
حسنک گوسفندانش رو ول کرده تو يه شرکت آبدارچي شده,
آرش کمانگير معتاد شده,
شيرين فرهاد رو پيچونده با دوست پسرش رفته اسکي,
رستم اسبش رو فروخته يه موتور خريده با اسفنديار ميرن کيف قاپي,
تو اين گير و داد من
ـــــــ???___???__?____?_?____?__?______?_____?___?____ آپ __?_____?_______?_______?___?__________?
کردم
افتخار ميديد تشريف بياريد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟