هرچه خواستم ننويسم
باغ انار گفت بنويس/پاييز گفت بنويس/ کلاغ گفت بنويس
بنويس از پيچيدن باد در ناوداني که مهمانش باران نيست
بنويس از دستان کارگري که در پاييز
عمق سرخي زخمش پيداشت
... بنويس از ماهي/ که از گرسنگي گربه ها در پاييز/ در حوض مي ارزد
بنويس از دو دو زدن چشمان سگي ولگرد
که پنج توله در راه دارد
بنويس از بادبادک هايي که نخهايشان پاره شد
بنويس از کر بودن انسانها /در سمفوني خشخش برگها
بنويس از سرمشق آب در شروع نوشتن
بنويس از پاييز بنويس
از طعم انار/ شکوفه هاي به/ خرمالوهاي گس
مينويسم از بغض تکيده درخت بيد مجنون
در مهماني رنگ برگها
دردانه باغ نيست
سبز مانده/ تا ليلي راهش را گم نکند
سلام دوست ممنون تو اين مدت که نبودم بلاگ رو تنها نگذاشتيد ...
پست زيبايي بود و پرمحتوا ...
راستي لينکت کردم موفق باشي ...